متن مداحی/مولودی
با امام زمانت حرف بزن
هر روز من غروب یه جمعه است
تنها ترین آدم این شهرم
از وقتی گریه ات رو در آوردم
حتی دیگه با خودمم قهرم
من با خیال روز دیدنت
چند ساله که درست نخوابیدم
من که طلوع صبح هر شنبه
مرگ و با چشمای خودم دیدم
مرگ و با چشمای خودم دیدم
از دوریت تب میکنم
من روزم و با عشق تو شب میکنم
غمت برام مقدسه
روزای خوب منم از راه میرسه
روزای خوب منم از راه میرسه
دلم برات تنگ شده
دلم برات تنگ شده
دلم برات تنگ شده
اگه من و نخوای میمیرم
جز تو مگه آخه کیو دارم
من یادگاری از تو و عشقت
همین صدای زخمی و دارم
تنگه دلم برا صدایی که
حتی یه بارم اون و نشنیدم
خود تو خواستی عاشقت باشم
لعنت به من که دیر فهمیدم
لعنت به من که دیر فهمیدم
مدام من دوست دارم
من حسم و گفتم بهت بی واسطه
خیالمم راحته چون
منم اگه یادم بره تو یادته
دلم برات تنگ شده
دلم برات تنگ شده
دلم برات تنگ شده